از طنز های منسوب به ملّا

ادبیّات طنز تاریخ فرهنگ اجتماعی

ازطنز های منسوب به ملاّ 1-در قدیم ها یخ بسختی تهیّه میشد  ودر تابستان , همة افراد نمیتوانستند ازآن استفاده کنند  .    یکروز ملّا ماست و خیاری با یک قطعه یخ  تهیّه کرده زیر درختی با صفا نشسته بود که نهاربخورد  دید سواری با سرعت بسیار زیاد میتازد و میرود چون او را شناخت با خود گفت این شخص باآن سرعت نمیتواند توقّف کندبنا بر این اگر به وی تعارف کنم براهش ادامه میدهد فقط به همه میگوید : ملّا چه آدم سخاوتمدیست غذایش را هم به مردم تعارف میکند .پس فریادزد:
کربلایی جعفرماست وخیار بایخ بفرما . برخلاف تصوّرش کربلایی جعفرهمینکه صدای او را شنید دهنة اسب را کشید ه اسب دو سه بار دور خودش چرخید و جلوی ملّا ایستاد . سوار پایین آمده گفت : اتفّا قاً چند وقت است هوس ما ست وخیار با یخ کرده ام حالا برای اینکه کنارت نشسته با هم بخوریم میخ طویلة افسار اسب را کجابکوبم ؟   ملاّ زبا نش را بیرون آورده و گفت : بکوب روی زبان ملاّ که بازهم مشکل درست کرد(یعنی  باعث شد نصف ماست و خیارش بایخی که بسختی گیر می آید از دست برود.)

2- شخصی  در خانة ملّا را زد . بعد ازسلام و احوالپرسی گفت من مریضی دارم که طبیب گفت برای مداوایش باید حتماً سرکة هفت ساله مصرف کند و نشانی تو را دادکه که چنین سرکه ای داری آیا ممکن است یک بطر آنرا بمن بدهی؟ ملّا خنده ای کرده گفت : به طبیب بگو ملّا گفت در مدّت این هفت سال به هیچ کس نداده ام که سرکة هفت ساله شده اگرمیدادم ماه اوّل تمام میشد.                                       3-دزدی خورجین ملّا را دزدیده بود . مردم ده را جمع کرده روی یک بلندی رفت وگفت : به دزد خورجین اخطار میکنم اگر تانیمه شب امشب خورجین مرا دم در خانه نگذارد , آن کاریکه نباید بکنم خواهم کرد بعداً ازمن گله نشود , راه برگشت  وجود ندارد. اتّفاقاً  دزد داخل مردم  بود او را فکرو خیال فرا گرفت که ملّا چه میخواهد بروزش بیاورد . تا نیمه شب از ترس نخوابید و بالاخره بی سرو صدا خورجین را کنار درخانة مّلا گذاشت و فرار کرد . مردم ده وقتی دیدند ملّا به خورجین خود رسید ه , دور اوجمع شده پرسیدند , اگر خورجینت را نمی آوردند کاریکه نبایدبکنی میکردی چه بود ؟ مدّتی نمیگفت بالاخره بعد از اصرار مردم گفت کاریکه میکردم این بود : یک گلیم پاره داشتم میخواستم بدهم از آن یک خورجین برایم درست کنند.                                  

     4-از ملّا پرسیدند شماکه دانشمندید بگویید مرکز زمین کجاست ؟ مقداری فکر کرده گفت بنظرم همانجاست که میخ طویلة خرم را کوبیده ام . طرف با تردیدگفت ازکجا معلوم است ؟ من که باور نمیکنم . ملّا جواب داد برای اینکه شک و تردیدت  رفع شود بهتر است خودت متر کنی.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:,ساعت20:25توسط سیروس امیرمنصوری | |